یادی از شهدا
#یادی_از_شهدا
???ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت.
رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم.
چند دقیقهای که گذشت یکی از این بچههای فال فروش به ماشینمون نزدیک شد.
امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید که غذا خورده یا نه.
وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران….
وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود…???
راوی: همسر شهید
#شهید_امیر_سیاوشی
#شهید_مدافع_حرم