عشق از زبان دکتر سمیعی
عشق از زبان دکتر سمیعی:
من درایران چیزهای عجیبی دیدم…
من درایران چیزهای عجیبی دیدم ….!
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد……!
از رز هلندی هم خبری نیست…..!
اینجا عشق یعنی….!
دوست داشتن یعنی کلاس گذاشتن برای همدیگر…!
مهربانی ات را می گذارند به حساب آویزان بودنت ..!
من در ایران نتوانستم به کسی بفهمانم دوست داشتن را به حساب چیز دیگری مگذار …!
ایرانیان جوانی نمی کنند پیر مرد و پیرزن های کم سن وسال بسیار دارند..!
ایرانیان عشق را با ماشین و لباس خوب انتخاب می کنند نه با نیت خوب !
ایران را دوست دارم،
امــــــــا …
اینجا ادم همیشه دلگیر است .
هنوز؟
درهمین نزدیكی ما!
مردى گوسفند می کشد و خونش را به ماشین چند صد میلیونى اش میمالد !
پسری پشت ماشینش مینویسد : بیمه قمر بنی هاشم; اما مثل یابو میراند!
هنوز برای ازدواج استخاره میکنند نه تحقیق!
هنوز مردم چشم دیدن بوسه عشق را ندارند درحالیكه برای دیدن صحنه اعدام باشوق حاضر میشوند!
درحالیكه تنها نان آور همسایه، بعلت بیماری و بی پولی درحال مرگ است ، فرسنگها مسیر را جهت زیارت خدایی میروند كه خودش گفته از رگ گردنتان به شما نزدیكترم…
زبانشان پر است از جملات زیبا اما عملشان سرشار از زشتی و ناپاکی است!
آری این است بلای تعصب کور کورانه جاهلی!
بیاد دیالوگی ماندگار از سریال امامعلی (ع) افتادم:
“معاویه:
قویتر از ذوالفقار علی سراغ داری؟
عمروعاص:
آری، جهل مردم…!”