داستان
???
?
?همسفر حج?
مردي از سفر حج برگشته، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براي امام صادق تعريف مي كرد، مخصوصا يكي از همسفران خويش را بسيار مي ستود كه چه مرد بزرگواري بود، ما به معيت همچو مرد شريفي مفتخر بوديم، يكسره مشغول طاعت و عبادت بود، همين كه در منزلي فرود مي آمديم او فورا به گوشه اي مي رفت و سجاده خويش را پهن مي كرد و به طاعت و عبادت خويش مشغول مي شد.
امام: (پس چه كسي كارهاي او را انجام مي داد؟ و كه حيوان او را تيمار مي كرد؟).
البته افتخار اين كارها با ما بود. او فقط به كارهاي مقدس خويش مشغول بود و كاري به اين كارها نداشت.
(بنابراين همه شما از او برتر بوده ايد).