داستان(دعاولبیک)
?
?دعا و لبيك خدا
مردي بود عابد و هميشه با خداي خويش راز و نياز مي نمود و داد اللّه اللّه داشت .
روزي شيطان بر او ظاهر شد و وي را وسوسه كرد و به او گفت :
اي مرد ، اين همه كه تو گفتي ، اللّه ، اللّه ، سحرها از خواب خوش خويش گذشتي و بلند شدي و با اين سوز و درد هي گفتي : ((اللّه ، اللّه ، اللّه )) آخر يك مرتبه شد كه تو لبيك بشنوي ؟ تو اگر در خانه هر كس رفته بودي و اين اندازه ناله كرده بودي ، لااقل يك مرتبه جوابت را داده بودند . اين مرد ديد ظاهرا حرفي است منطقي !
و لذا در او موثر افتاد و از آن به بعد دهانش بسته شد و ديگر اللّه ، اللّه نمي گفت !
در عالم رويا هاتفي به او گفت : تو چرا مناجات خودت را ترك كردي ؟
پاسخ داد : من مي بينم اين همه مناجات كه مي كنم و اين همه درد و سوزي كه دارم يك مرتبه نشد در جواب من لبيك گفته شود .
هاتف گفت : ولي من از طرف خدا مامورم كه جواب تو را بدهم .
گفت همان اللّه تو لبيك ماست
آن نياز و سوز و دردت پيك ماست
يعني همان درد و سوز و عشق و شوقي كه ما در دل تو قرار داديم اين خودش لبيك ماست !
براي همي مولا علي (ع ) در دعاي كميل عرض مي كند :
اللهم اغفر لي الذنوب التي تحبس الدعا .
خدايا آن گناهاني كه سبب مي شود دعا كردن من حبس شود گناهاني كه سبب مي شود درد دعا كردن و درد مناجات نمودن از من گرفته شود ، خدايا آن گناهانم را بيامرز .
اين است كه مي گويند براي انسان هم دعا مطلوب است و هم وسيله يعني براي استجابت نيست ، دعا اگر هم استجابت نشود استجابت شده ، پس خودش مطلوب است .
?انسان کامل،صص42,43